بچه ها لطفا یه انشا در مورد(خانه ی مادر بزرگ)بنویسید اگه از گوگل نباشه و تا ساعت ۱ هم بفرستین معرکه میدم در غیر اون صورت نمیدم

وقتی وارد خانه ی مادربزرگم میشوم بوی عطر نان تازه می آید رخت خواب های رنگی چیده شده است و میوه ها داخل حوض است حوض زیبایی که در آن ماهی های قرمز زیبایی قرار دارد درهای زیبای چوبی و داستان هایی که برایم میخواندند غروب که میشه همه دور هم جمع می‌شویم و مادر بزرگم برایمان شعر هایی را نقل می‌کند و همیشه،می‌گوید زمانی،که من دگر بین شما نبودم این هارا بازگو کنید و یادم کنید

سلام عزیزم الان ساعت ۱۱:۳۵ دقیقه هست به نام خدا وقتی به خانه مادر بزرگ می‌رویم بوی نان های تازه و شیرینی های خوشمزه می‌آید و صدایی دلنشین از کبوتران و غصه های مادر بزرگ مادر بزرگ غدا های بسیار خوش مزه و لذیذی برایمان درست می‌کند من وقتی به خانه مادر بزرگم میروم یاد خاطرات خوش میفتم . مادر بزرگ خیلی مهربان و دلسوز است و برای نوه هایش کلاه و ... بافتنی های مختلف و قشنگی می‌بافد و راستی مادر بزگ برای عید لباس هایی جذاب برای نوه هایش به عنوان کادو باف و این هم بگویم که ما فقط ۱ مادر بزرگ نداریم بلکه ۲ مادر بزرگ داریم یکی از طرف مادر و یکی از طرف پدر برای همین خوشحالی خنده شادی هایمان ۲ برابر می‌شود معرکه بده ساعت قبل ۱ شب هست و به خدا از گوگل نگرفتم خودم نوشتم اگه ندی = گزارش

خانه مادربزرگ برای من یک دنیای شیرین و پر از خاطره است. خانه‌ای که در آن همیشه بوی خوش غذا و عطر گل‌های باغچه می‌پیچید. خانه‌ای که در آن همیشه صدای خنده و شادی کودکانه شنیده می‌شد. خانه مادربزرگ، جایی است که همیشه پر از عشق و مهربانی است. جایی که می‌توانی با خیال راحت شاد باشی و از دوران کودکی خود لذت ببری. قدر این لحظات را بدانیم و از بودن در کنار اعضای خانواده لذت ببریم. معرکه یادت نره